شریعتی وعاشورا

 

     تصویر دکتر شریعتی

         یاد و یاد آوران

 

در این که شیعه، یادآوران عاشورا، گویندگان فلسفه انقلاب را واعظ، و خطیب و سخنگو و عالم و فقیه نخوانده و " ذاکر " خوانده است، بی معنی و تصادفی نیست.

بزرگترین رسالت ذاکرین کسانی که می توانند علیه ظلم و علیه کسانی و قلمهائی که تاریخ رابه نفع قدرتمندان توجیه می کنند، و علیه مورخین و نویسندگان و مبلغین و علما و روحانیون و البته به همه دستگاهها، که از حقیقت های پامال شده یاد نمی کنند، و حادثه ها و قتل عامها و مردان بزرگ و شهادتها را نادیده می گیرند، و همواره پیرامون کاخدارها و باجستانان پرسه می زنند، و زبان آنهایند، بجنگند ـ ذکر است. ذکر ظلمی که شده، ذکر بزرگترین حادثه ای که در تاریخ به وجود آمده، ذکر بزرگترین جنایتی که به دست خلفای رسول الله و بفتوای روحانیون وابسته به خلفا انجام گرفته، و ذکر جنایتی که همواره در حق مردم و توده های محروم شده است و می شود. 

چنین است که "شیعه "، این یادآوران ظلم هایی را که رفته است و می رود، ذاکرین خوانده است تا در وقت و بیوقت، و هرجا و هرزمان، به یادت بیاورند، که چه خونها ریخته اند و چه خونها می ریزند، تا صدای مذهب و مکتب و عدالت را خاموش کنند.

پس اگر می خواهی باور کنم که از مایی، وقتی از "محمد" می گویی، از "علی" می گوئی، ازائمه می گویی، از قرآن می گوئی، و از هرچه می گوئی، باید به "کربلا" گریز بزنی بر هر چه می‌کنی، و بر هر چه می گوئی باید امضاء کربلا باشد، تا سندیت داشته باشد و قبول کنم.

محمدی را قبول دارم که رسالتش در عاشورا تجلی می یابد.

نبوتی را می پذیرم، که پیامش را در عاشورا کمال می بخشد.

قرآنم، قرآنی است که به کربلا وصل می شود.

ابراهیمم، ابراهیمی است که به حسین می پیوندد.

و اسماعیلم، اسماعیلی است که به پسر حسین می رسد.

من بی حسین، هیچ کس را، و هیچ چیزی را نمی پذیرم ـ در وراث آدم هم گفته ام که چون حسین، از طواف بیرون می آید وصف حاجیان را می شکافد، و به سوی دیگری می شتابد، تو چه طوافی می کنی و برگرد چه می چرخی؟ اگر به راه حسین نمی روی وبه کربلا نمی‌رسی ... به چرخ تا سرگیجه بگیری، آن قدر که اگر در زیرت دانه های روغنی بریزند، چندین میلیون تن روغن‌نباتی تولید کنی، و تمام ارزش طوافت نیز جزاین نمی تواند باشد و نیست .

این است که اساسی ترین کار تبلیغی شیعه "ذکر" است یادآوری آنچه دستگاه اساسی ترین کار تبلیغی اش ازیاد بردن آن است و این است که اگر از خدا و قرآن و پیامبر نیز می گوید به حسین ختم می کند و به کربلا گریز می زند، چه دستگاه زور و جنایت و جلاد حکومت نیز از خدا و قرآن و سنت پیامبر می گوید. حسین مرز فاصل حقیقت و دروغ، ودیوار جداکننده جلاد و شهید است در نظامی که هم شهید و هم جلاد، یک کتاب دارند و یک پیامبر و یک دین.

اما امروز؟ رسالت شیعه امروز 

اما اکنون ، صفویه آمده است و خود بزرگترین مروج ذاکرین و تجلیل کننده ذاکرین. برگزارکننده اصلی و ذکر است. صفویه، برخلاف بنی امیه و بنی عباس، نمی خواهد تا آنچه را که به وقوع پیوسته است، از خاطرها بشوید بلکه می خواهد، بیشتر از همیشه بیاد بیاورد.

آنها ـ بنی امیه و بنی عباس ـ می خواستند تا مردم فراموش کنند و متوجه نباشند که چنین حادثه ای در تاریخ به وجود آمده است، و صفویه می خواهد که مردم در تاریخ، جز این حادثه چیزی نبینند

فرق کار این است که آنها می کوشیدند تا داستان را محو کنند و این ها می کوشند تا معنی آن را مسخ نمایند. این ها، با ترویج و تجلیل و تعظیم عاشورا و کربلا، و می کوشند که این همه را از محتوا خالی کنند و فقط شکل و فرم را ارزش   ـ ببخشند و جلوه دهند.

دیروز که تمام دستگاههای حکومتی می کوشیدند تا یادها فراموش شوند، و روشنفکران ذاکرین بودند و با همه آگاهی و شعورشان تلاش می کردند که عمق فاجعه و شکوه و عظمت عصاره روح انقلاب اسلام، بیادها بیاید و    ـ فراموش نشود. و امروز که صفویه، تمام شعارهای شیعه را شعار خود کرده است، دیگر به شعار زندان های سندی بن شاهک و زندانهای خلیفه بغداد، که شعار "عالی قاپو" است و در کار مسخ کردن ارزشهایی هستند که به قیمت آن همه خونهای عظیم به دست آورده ایم، رسالت روشنفکران شیعه چیست؟

رسالت ما دیگر یادآوری نیست، چون همه بیاد دارند، چون همه بیاد دارند، چون خلیفه شیعه شده است و بیش از مردم عدالتخواه و پیروان راستین علی و شیفتگان حسین، بیاد می آورد و می گوید و می گریاند و خود را به گریه می زند و بر دشمنان علی لعن می فرستد و از آل‌علی مدح و منقبت می گوید، و اکنون، مردم آگاه شیعه، در برابر نظام صفوی که بر تشیع تکیه می‌کند، همان وضعی را دارید که شیعه، در نظام اموی و عباسی، که بر اسلام تکیه می کردند، داشت، اشرفیت قریش، نقاب اسلام زد و شمارش قرآن و سنت، تا "حق علی" پامال شور و یاد حسین فراموش، یعنی روح قرآن و مسیر سنت مسخ شود.

شیعه، بر منقبت تکیه کرد، و بر ذکر.

و اکنون، اشرفیت قومی صفوی، نقاب تشیع زده است و شعارش منقبت و ذکر! تا "حقیقت علی" پامال شود و فکر حسین فراموش.

این است که وقتی زور هم بر "ذکر" تکیه می کند، دیگر "ذکر" نقشی انقلابی ندارد و "ذاکر" نه یک روشنفکر مترقی که یک ابزار تبلیغاتی در نظام موجود می شود، این است که در عصرهای صفوی، دیگر "یاد" رسالت نیست، رسالت، "شناخت" است.

" طرح واقعه" نیست، " تحلیل واقعه " است، " محبت " نیست، " معرفت " است، و بالاخره، در نظام " تشیع صفوی "، نه بر " تشیع مطلق " ـ که بر " تشیع علوی " تکیه کردن است.

زیرا، بیش از صفویه شیعه وقتی نام محمد را می شنید حق داشت بپرسد: " کدام محمد " ؟

و پس از صفویه، شیعه وقتی یاد حسین را می شنود، باید بپرسد: " کدام حسین " ؟

برگزیده www.farsiyad.blogsky.com