مولوی و بیدادگران

این متن قبلا درپایاب نوشته بودم ولی گویا اون وبلاگ خیلی خواننده نداره ....

ربودن و دزدیدن اشیا و آثار باستانی ملت ها یکی از شیوه های قدیمی و ناجوانمردانه ای است که تاکنون ادامه داشته است و چه بسیار آثار و اشیا باستانی متعلق به میهن ما که در موزه ها و کلکسیون های خارج از ایران قرار دارد.شیوه جدیدی که در همین مقوله اخیرا رواج یافته است مقوله ربودن ” ملیت ” و” هویت ” بزرگان ادب وفرهنگ و هنرایرن زمین است نمونه آن نامگذاری سال مولوی توسط کشور ترکیه ویونسکو و برگزاری مراسمی در ترکیه و چاپ مثنوی به زبان های مختلف ودر جهت انتساب هویتی ترکیه ای دادن به مولوی میباشد، متاسفانه مسولین فرهنگی ما را به حدی سیاست زدگی فرا گرفته که چه بسا در آینده همین مورد نسبت به حکیم توس فردوسی بزرگ هم روی دهد. بعلاوه دراین سالها بواسطه بی توجهی که نسبت به آثار و نوشته های بزرگان ادب فارسی گردیده نسل کنونی فارسی زبان را نسبت به افکار و اندیشه های بزرگان ایران زمین بیگانه ساخته است.در این نوشته به یاد بزرگداشت جلال الدین محمد مولوی با نمونه ای از افکار بزرگ این عارف بزرگ ایرانی آشنا می شویم.
 اگر چه عظمت مولانا به زبان او نیست، اما این زبان فارسی است که گنجایش این همه عظمت را دارد .
 ”مولوی ” بدترین ظلم را آن ظلم و ستمی میداند که به نام “حق” و “خدا” انجام شود. یعنی ظالم برای توجیه کارهای خویش از نام خدا و دین استفاده کند و مردمان با ایمان اما ساده دل را وسیله ظلم و ستم خویش سازد . “مولانا” خطاب به این ستمگران می گوید که این مردمان ساده دل روزی بیدار خواهند شد و برسر ظالم فریاد می کشند.
 تو به نام حق فریبی مرمرا
 تا کنی رسوای شور و شر مرا
 نام حقم بست نی آن رای تو
 نام حق را دام کردی، وای تو
 نام حق بستاند از تو داد من
 من به نام حق سپردم جان و تن
 در حکایت ” آن شخص که به وقت خر گرفتن برای امیر ولایت، خویشتن را هراسان در خانه ای انداخت “، مولانا با زیرکی و شجاعت تمام به انتقاد از حاکمان و امیران خودسر و ستم پیشه می پردازد و ضمن دعوت از جوامع بشری برای نشان دادن شجاعت و نهراسیدن از حاکمان زور گو یی که با وجود بی کفایتی به قدرت رسیده اند توصیه می کند که باید شجاع بود و از ابلیس صفتان و جباران هراسی به دل راه ندهیم.
 دراین داستان مولوی با اشاره به اینکه کارگزان حکومت افرادی نادان و نالایق هستند به همین واسطه بر مردم ظلم و جور روا می دارند:
 چونکه بی تمییزیان سرورند
 صاحب خر را به جای خر برند
 آدمی باش و ز خر گیران مترس
 خر نه ای ای عیسی دوران، مترس
 تو زچرخ و اختران هم برتری
 گر چه بهر مصلحت در آخری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد